بر دوش آسمان شبی از خانه می برند گلبوته های یاس علی را که پرپر است این پیکری که از همه ی عرشیان جداست این داغدیده پیکر زهرای اطهر است باغی که سوخت ، میوه نوبر به شاخه داشت آتش گرفت لکه خونی که بر در است باران ببار تا که اجانب ندیده ا چشمان مرد اول دنیایمان ، تر است شأن نزول سوره زلزال بی گمان پس لرزه های شانه ی بی تاب حیدر است فکرش به ذهن هیچ کسی هم نمی رسد امشب بر ایشان شب دیدار آخر است دنیای بی محبت مادر جهنمی ست دوزخ ، جهان خالی از احساس مادر است " مرتضی حیدری "